معرفي کتاب مرگ فروشنده

اثر آرتور ميلر

درباره‌ي نويسنده

آرتور اشر ميلر نويسنده، نمايشنامه‌نويس و مقاله‌نويس آمريکايي بود. نام ميلر به مدت ?? سال در فهرست مشاهير دنياي ادبيات و نمايش مي‌درخشيد؛ از ميلر نمايشنامه‌هاي درخشان بسياري چون همه پسران من، چشم‌اندازي از پل، قيمت و مرگ فروشنده به‌جاي مانده است که هنوز هم به‌طور وسيع به اجرا درمي‌آيند.

ويلي لومان ?? سال است که حرفه‌ي فروشندگي را پيش‌گرفته است. او حالا ?? ساله است و ديگر مانند قبل کارايي ندارد. ويلي حالا ديگر آينده‌اي ندارد تا بدان اميدوار باشد و چاره‌اي ندارد جز آنکه با گذشته‌اش روبه‌رو شود؛ گذشته‌اي که مايه‌ي تأسف و نااميدي است و ويلي را در هم مي‌شکند. درنهايت ويلي دست به اقدامي شجاعانه ميزند اما اين سؤال مطرح است که آيا ويلي حقيقتاً قهرمان است يا احمقي است که تنها خودش را فريب مي‌دهد؟

اين داستان، شاد نيست. داستان درباره‌ي خانواده‌اي است غرق در مشکلات؛ درباره‌ي پا به سن گذاشتن است و درباره‌ي سال‌ها سخت‌کوشي و درنهايت دست نيافتن به هيچ‌چيز و کنار گذاشته شدن. مرگ فروشنده داستان آرزوهاي بزرگي است که هيچ‌گاه محقق نمي‌شوند؛ داستان خيانت و داستان رابطه‌ي سرد ميان پدر و پسر. مرگ يک فروشنده داستان يک پدر است. اين پدر چه‌کار مي‌کند؟ بي‌قرار است چراکه شغلش را ازدست‌داده، پيوندش را با همه‌چيز، حتي با فرزندانش ازدست‌داده و گرفتار خيالات خود شده است.

با پيش رفتن در داستان تراژدي حقيقي ذره‌ذره خود را نشان مي‌دهد. اين کتاب از آن دسته آثاري است که بايد بيش از يک‌بار مطالعه شود تا به‌درستي درک شود. مرگ فروشنده خواننده را عميقاً تحت تأثير قرار مي‌دهد و اين در حالي است که مطالعه‌اش چندان خوشايند نيست. اين اثر در قالب نمايشنامه نوشته شد و واضح است که بازيگران بسياري آن را روي صحنه برده‌اند؛ اما نخستين بار ?? جولاي ???? بود که مرگ فروشنده در لاندن تيِتر روي صحنه رفت.

ليندا (صداي ويلي را از بيرون اتاق مي‌شود، با اندکي لرزش صدا مي‌کند): ويلي!
ويلي: همه‌چيز روبه راهه. برگشتم.
ليندا: چرا؟ چي شده؟ (مکث کوتاه) اتفاقي افتاده ويلي؟
ويلي: نه. چيزي نشده.
ليندا: تو که با ماشين تصادف نکردي مگه نه؟
ويلي (با کمي خشم): گفتم که چيزي نشده. مگه نمي‌شنوي؟
ليندا: حالت خوبه؟
ويلي: به حد مرگ خستم. (صداي موسيقي کم و کمتر مي‌شود. ويلي کنار ليندا دراز مي‌کشد، کرخ و بي‌حس) نتونستم. نتونستم ليندا… ???

ويلي لومان درست ماند همه‌ي ما مي‌خواهد موفق باشد. گرچه در ابتدا اين‌گونه به نظر مي‌رسد که ويلي يک شکست‌خورده‌ي تمام‌عيار است اما بايد گفت که با پيش رفتن در داستان متوجه خواهيم شد که اين شکست ويلي از سر بددلي و کم‌کاري نيست که از سر غفلت است. به گمان ويلي موفقيت در زندگي به داشتن ثروت است و راه رسيدن به ثروت، محبوبيت است. ويلي به‌جاي تلاش و پند گرفتن از اشتباهات گذشته، سعي دارد راه رسيدن به موفقيت را ميانبر بزند و همين دليل آن مي‌شود که درنهايت نه دوستي داشته باشد و نه پولي. فروشنده‌اي درون ويلي است که دائم در گوشش مي‌خواند «ارزش تو به آن چيزي است که مي‌فروشي» و مشکل هم همين‌جاست. ويلي نمي‌تواند چيزي بفروشد. او بي‌ارزش است.

ميگويند که غفلت يک نعمت است و اين نمايشنامه تماماً درباره‌ي ويلي است؛ ويلي با همه‌ي وجودش تلاش مي‌کند، حتي تا مرز ديوانگي پيش مي‌رود تا خود را رويارويي با واقعيت دور نگاه دارد؛ واقعيت اين‌که ويلي دروغ مي‌گويد، تقلب مي‌کند، دوستي ندارد و به درد هيچ کاري نمي‌خورد.

آنچه اين نمايش را تا اين اندازه درخشان مي‌کند اين موضوع است که هرکدام از شخصيت‌هاي نمايش تجسم يکي از ابعاد شخصيت ويلي است. همسر ويلي همان‌گونه با او رفتار مي‌کند که ويلي آرزو دارد جامعه با او رفتار کند، دو پسر او مي‌خواهند درست شبيه به او باشند و آن زمان که ويلي متوجه اين موضوع مي‌شود اميد و آرزوهايش از بين مي‌روند و پسر همسايه‌اش هر چيزي را که ويلي و دو پسرش در طلب آن هستند دارد. از همين روي، مشاهده‌ي رفتار و نحوه‌ي برخورد ويلي با اين افراد به‌غايت جالب است. از ديگر نکات مثبت اين نمايشنامه ديالوگ‌هاي بسيار خوب آن است.

?? سالم که بود به جنگل قدم گذاشتم و وقتي ?? سالم شد اومدم بيرون؛ و به خدا قسم که پولم از پارو بالا مي‌رفت.

اين کتاب توسط انتشارات بيدگل و با ترجمه‌ي حسن ملکي منتشر شده است که مي‌توانيد به‌راحتي آن‌را از سايت کاواک خريداري نماييد.

https://www.cavack.com/Item/35279

 


دانلود رایگان 2

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتاب بابای دارا بابای ندار شرکت نگهداري سالمند سماپارسا مجله اینترنتی لبخند :) Serial عكس نوشته،عاشقانه مهاجرت به کانادا خرید برنامه و لوازم الکترونیکی رسانه صوتی چهار دی فومن David Kandie